Sunday, February 10, 2008

!از همین الان سک سک


نمیدانم تقصیر من بود یا زندگی
زندگی یا من یا مرگ؟
که فقط، خیال میکنم زندگی را
که خیال میتواند هرچقدر که دلت بخواهد
هر چقدر... خام باشد!

که واقعیت واقعاً
هیچوقت به زیبایی خیال نبوده

که هوای واقعیت بس ناجوانمردانه سرد است
منفی شصت، هفتاد، هشتاد، نود، صد...

حالا که رسید به صدتا
چشم هایت را بردار، برو بگرد

شاید پشت دیوار، پشت کوه
یکجایی قایم شده باشد که توقعش را نداری
شاید پشت سرت باشد ایستاده، هواست باشد!


منفی صد را که شمردی بگو:
هرکی پشت سرمه سک سک...

شاید، شاید یک جا قایم شده باشد
و خیال، تنها خیال است
تنها خیال آنقدر خام است
که باز هم چشم بگذاری،
و تا منفی صد بشماری...

فکر میکنم همین است که هیچ کس
چشم گذاشتن را دوست ندارد
همین است که همه بیشتر دوست دارند قایم بشوند
یا وقتی چشم میگذارن
د
جرات چهار قدم بیشتر دور شدن از دیوار را ندارند
و به دروغ داد میزنند...


دیدم، پاهاتو دیدم! بیخود قایم نشو
پشت دیوار، بالای درخت، تو زیرزمین
سک سک! به خدا!
هر وقت دوست داشتی بیا بیرون
ولی من دیگه دیدمت، از همین الان سک سک!

3 comments:

Anonymous said...

درسته كه واقعيت اغلب تلخه و زيبا نيست ولي قبول ندارم كه هيچوقت به زيبايي خيال نبوده

بعضي وقتا آدم چيزايي رو تو واقعيت و بيداري ميبينه كه هرگز نه فكرشو ميكرده نه توخواب ديده بوده

در كل مثل هميشه قشنگ نوشته بودي
ممنون

Anonymous said...

پرکن پياله را
که هوای واقعیت بس ناجوانمردانه سرد است

میم. ح. میم. دال said...

من دربست قبول دارم حرفتو علیرضا جان

منتهی بعضی وقتها یک نوشته محدود به یک حال خاص و یک زمان خاص میشه و اندکی یکطرفه به قضیه نگاه میشه
من داشتن زاویه های دید یکطرفه و شاید کاملا متضاد نسبت به مسائل رو در زمانهای مختلف بیشتر از یک زاویه دید جامع و کلی که سعی میکنه همه نکات منفی و مثبت رو در یک جا بگنجونه میپسندم. در حالت دوم بعضی کلمه ها مثل انتقاد سازنده! و ... به ادبیات اضافه میشه که به نظرم نهایتش یعنی هیچی. ترجیح میدم اتم باشم تا مولکول چند هسته ای

از کامنتت و نکته ای که اشاره کردی ممنون