Friday, March 5, 2010

مثل افلاطونی

ما مردها زود به بالای قله میرسیم، زود هم از قله میاییم پایین!

این زنها کلی طول میدهند به قله میرسند، توی قله کلی چرخ میزنند و گشت و گذار میکنند بعد میایند پایین!

حتی افلاطون هم یک چیزهایی سرش میشده انگار! وگرنه که افلاطون نمیشد! اصلا مگر نه اینکه همه پیپرهای خفن را قدیم داده اند و تازگی ها هرکس بخواهد پیپر بدهد باید بزند توی سر سگ تا دو اپسیلون جواب بهتر بگیرد؟

-------------

پی نوشت: اصلا اگر کسی نفهمید منظورم از این پست چیه تقصیر خودم است!

6 comments:

Anonymous said...

خوب دکتر جان باید سرعت رو کم کنی با هم برسید قله، وگرنه دوباره می کشتت بالا ها

Ali said...

@pooya: گیریم با هم رسیدن بالا، گشت و گذارو چه کار کنن؟

میم. ح. میم. دال said...

البته من منظورم بیشتر از دیدگاه فلسفی :دی بود. به نظرم اصولا یک سری قوانین کلی بر خلق هر موجودی حکومت میکنه که من میگم حالا تو به خلق اعتقاد نداری بگو نچرال سلکشن! ولی جالبش اینه که این قضیه در همه زمینه ها صادقه به نظرم! و حرفت اصولا درسته وقتی قرار بر همراهی باشه آره "مجبوری" در هر زمینه ای اینطوری برخورد کنی. جالبه. برام تداعی کننده مثل افلاطونی هست

Anonymous said...

آهان، رفتم قضیه افلاطون رو خوندم و بیشتر گیج شدم! راجع به ایده های پیپرت داری حرف می زنی؟ اولش فکر کردم میگی تیریپ افلاطونی بهتر از وارد شدن به پیچیدگی های دو بند اول پستته

میم. ح. میم. دال said...

نه بابا! پیپر چیه... میگم این دو قضیه کلی به نظرم یه جورایی بر تمام روحیات مرد و زن حاکمه به همین دلیل حس میکنم یک قانون ابسترکت هست و به همین دلیل برام تداعی کننده مثل افلاطونی هست. قضیه پیپر رو هم واسه این میگم که یعنی این بابا حرفش همینه که یک سری مثل مفهومی و ابسترکت پشت چیزها وجود داره و شونصد سال قبل به این ایده رسیده. من حس میکنم که دارم حرفشو حس میکنم!ا

نرگس said...

آره گمونم همون که گفتی؛ تقصیره خودته!