نوشتند زندگی شاید خیابان درازی است که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد. و وصف این واقعه هر روزه را در همین یک جمله خلاصه کردند. خواندند و خوانیدم و تعریف کردیم و حتی زندگی کردیم شاید با همین یک جمله! هرچند که "شاید" جمله تلاش کرد اندکی رنگ شک بپاشد و بار منفی را بکاهد اما "خیابان دراز" و "زنبیل" چنان کار خودشان را کردند و رنگ بیهودگی پاشیدند که جایی برای شکمان نماند. حتی همه مان میدانیم که زن با یک چادر گلدار دارد از خیابان میگذرد و احتمالا گوشه های چادرش را هم به دندان گرفته... یک بار اما نپرسیدیم که به چه امیدی یا بیمی هر روز زنبیل دستش میگیرد و چادرش را گاز میزند و از خیابان دراز میگذرد...
پی نوشت بیربط: به گمانم فردا روز کوفتی باشد! صورت ماه به من میگوید...
No comments:
Post a Comment