شهر، آواز نیست که رهگذری به یاد بیاورد، بخواند و بعد فراموش کند.
هیچ کس شهری را بی دلیل نفرین نخواهد کرد.
هیچ کس را نخواهی یافت که راست بگوید که شهرم را نمیشناسم.
انسان خاک را تقدیس میکند.
انسان در خاک میروید چون گیاه و در خاک می میرد.
(بار دیگر شهری که دوست میداشتم، نادر ابراهیمی)
خانه یعنی نان سنگک. خانه یعنی سبزی سر سفره کنار دیزی. خانه یعنی سردر رستوران به غلط انگلیسی نوشته Restorant . خانه یعنی پیاده رو، یعنی مجبور باشی پشت سر چادر خانم که کل پیاده رو را سد کرده آرام راه بروی. خانه یعنی وقتی پشت سر خانم توی پیاده رو راه میروی آنطرف خیابان تابلوی طباخی را ببینی و از وسط ماشین ها خودت را بچلانی و آبگوشت با بناگوش بخوری. خانه به قول دوستی یعنی تخت خودت که هرشب تویش عادت داشتی بخوابی و تازه یادت می آید بعضی وقتها که ماه کامل بود از تختت پایین می آمدی تا ماه کامل را درست و حسابی ببینی. خانه یعنی کسی را تصادفی توی خیابان ببینی و نفهمی چقدر از در و دیوار حرف زده اید. یعنی بعضی وقتها خودت هم باورت نشود دلت چقدر تنگ شده. خانه یعنی سر پیچ خیابان یاد سرویس فیات مدرسه راهنمایی بیفتی که راه راه قرمز داشت و هر روز اینجا در بعد از ظهرهای کوفتی پیاده ات میکرد و در صبح های زود کوفتی سوارت میکرد. خانه یعنی یک ماه ترشی بخوری سیر چون در و همسایه ها میدانند ترشی دوست داری. خانه یعنی پای تلویزیون فوتبال نگاه کنی و با پدرت گزارشگر صدا و سیما را مسخره کنی و بخندی. خانه یعنی مادرت یک هفته مانده به رفتنت صد بار بپرسد از غذاهایی که دوست داری و نمیتوانی خودت بپزی...
خانه یعنی سریال آبگوشتی تلویزیون. خانه یعنی مجری ته ریش دار شیطان برنامه عصر. خانه یعنی عطای همه چیز را به لقایش ببخش برای خودت دنیایی بساز دلت را به چیزی خوش کن، در دنیایی زندگی کن که واقعیت ندارد و خبر نداشته باش از هیچ چیز. یعنی یک دفعه چشمت را باز کن و شوکه شو. خانه یعنی پایین شهر یکجور، بالای شهر یک جور دیگر تعجب کن. خانه یعنی برج میلاد که در احاطه ذرات معلق در هوا همیشه مبهم است. خانه یعنی مشکل یک هفته مملکت فیروز خان است که بازیکن ها را مجبور کرد دور زمین بدوند. خانه یعنی همه راست میگویند. خانه یعنی همه دروغ میگویند. خانه یعنی تبرج...
خانه یعنی احساس میکنی هرکس به نوعی قصد فرار دارد. خانه یعنی هرکس فراموش کند خانه یعنی چه و بخواهد از خانه فرار کند بی آنکه بداند بی خانگی یعنی چه. خانه یعنی برای هیچ چیز دلیل لازم نیست. خانه یعنی هر کار خواستی بکن و بعد دلیلش را پیدا کن. خانه یعنی بد به چشم آنها که اعصاب دیگر برایشان نمانده. خانه یعنی جایی که دیگران چه بخواهند بمانند چه بخواهند بروند همه مهمانند به چشم صاحب خانه. خانه یعنی تا وقتی مردم نادان هست کاری نمیشود کرد. خانه یعنی تا وقتی مردم نادان هست همه کار میشود کرد. خانه یعنی کاری نمیشود کرد. یعنی بارت را ببند برو جایی که خانه نیست. خانه یعنی رادیو هربار میگوید هوا سردتر خواهد شد دنبالش میگوید در مصرف گاز صرفه جویی کنید. خانه یعنی دومین دارنده ذخایر گاز جهان. خانه یعنی همه چیز را میشود دور زد فقط باید راهش را بلد باشی. خانه یعنی عادت کن دروغ بگو به همه و خودت. خانه یعنی راننده تاکسی بدون لطفا گفت آقا شما برو عقب بشین وقتی پرسیدم چرا؟ با تعجب نگاهم کرد و پرسید چرا؟!!! خانه یعنی وقتی موقع خارج شدن از در به آقای مسن احترام بگذاری هنوز خوشحال میشود. خانه یعنی "چرا" دارد میمیرد. خانه یعنی احترام دارد میمیرد. خانه یعنی همه برای یکی. خانه یعنی رهنمودهای یک نفر به طرز خارق العاده و بسیار جذابی همانطور که اخبار گفت راهگشای مجلس و دولت میشود. خانه یعنی وقتی برف آمد راننده تاکسی دیگر پدر خودش را هم کنار خیابان نمیشناسد. خانه یعنی جایی که همه از بدبختی هم میخورند. خانه یعنی جایی که خیلی پیشرفت کرد. همسایه هایش هم خیلی از پیشرفتش پیشرفت کردند...
خانه یعنی همینجا که یک هفته مانده به رفتن باز هم دلم تنگ میشود. خانه یک مفهوم است. خاک یک مفهوم است. خاک خانه یعنی آشنا. خانه هرچه باشد خانه است چون خانه یک مفهوم است. برای من، برای تو، برای همه... این ربطی به اینکه خانه خراب است ندارد. این ربطی به خوبی و بدی خانه ندارد. این ربطی به دیزی و نان سنگک و چادر بزرگ که خیابان را بسته و کله پاچه ندارد. این ربطی به برف ندارد. ربطی به دروغ ندارد. حس آرامش ناشی از آشنایی خانه ربطی به ترشی ندارد. خانه یک مفهوم ذهنی است که با ما زاده میشود. مثل پدر. مثل مادر. خانه خانه است و نبودنش یعنی چیزی کم است. خانه یعنی یک مثلث بالای یک مربع که دوتا پنجره دارد و در و از دودکشش دود بیرون میرود...
10 comments:
خانه یعنی یک محیط آشنا، امن
خوش آمدي محمد جان
خانه دلش برات تنگ شده
خونه یعنی بالای درخت که با هر بادی تکون میخوره، با هر رعد و برقی به لرزه در میاد، با برف یخ میزنه، با بارون خیس میشه، جایی که وقتی در قفس پر زرق و برق و گرم و پر آب و دون رو باز کنی هنوز پرنده با شوق به سمتش پر میکشه
همه چي رو گفتی، اينکه آدم راحت کونشو می شوره رو نگفتیا!!
mamad dahanet service! jer dadi maro...
خانه یعنی وقتی بهت میگن نقاشی بکش، یه مربع میکشی و یه مثلث بالاش با یه دودکش.
آسمونش رو هم آبی میکنی با ابرای سفید..
دهنت صاف
محمد کاش اینو اولش اضافه میکردی:
خوندن این متن ساعت 4 صبح که به هیچ کس دسترسی نداری به هیچ عنوان توصیه نمیشود.
ghashng bood mammad :D damet garm
motaghedam khane har cheghadr ham tang o tarik bashe,behtar az jaye Dgarast
سلام و عرض ادب خدمت دوست عزيز و بزرگوارم.اين اولين كامنتيه كه من اينجا براي شما ميگذارم.بسيار بسيار از خوندن اين متن لذت بردم.مثل هميشه زيبا و متفاوت بود.اميد.ارم هرجا كه هستي شاد و سلامت باشي
قربان تو
عليرضا بشيري
Post a Comment