Sunday, November 14, 2010

خداحافظ خطخطی

خداحافظ خطخطی. تنها سهم تو آسمانی بود که آویختن پرده ای آن را از تو میگرفت!

-------------

این آخرین حرفم را برای شما میگویم

که اگر حرف بگویم بعد از این

دروغگو بوده ام

و دروغ روحم را تا ابد آزار خواهد داد

این آخرین حرفم است با شما

سخت ترین لحظه زندگی مردی

که عمرش را برای نوشتن تعریف کرده است

آن است

که بداند

تنها راه رهایی اش

تنها و تنها و تنها

تنها و تنها و تنها و تنها

تنها راهش آنست، آنست

که نوشتن را رها کند

سخت ترین لحظه زندگی مردی است

شوخی نیست

و نوشتن را برای رهایی رها خواهد کرد!

به خود خواهد گفت

دیدمت!

آنچه می خواستم نبودی!

تو و عشقت نوشتن با هم بیارامید

من ادامه خواهم یافت

و عشقم را با خود خواهم برد

این سخت ترین نوشته

از نوشته های مردی است

که دلش میخواهد رها باشد

اما قلمش نمیخواهد این

شعر را تمام کند

شعری بی پایان نباید نوشت

تقدیم به همه دختران ایران زمین


شعری بی پایان باید نوشت

آهنگ صداهایی که اینجا راه میروند

پاهایی که اینجا صدا میکنند

جاده های بی انتظاری که به انتظار خیال صدا نشسته اند

اینجا پاها راه میروند اما جاده ای نیست

صدایی نمیرسد

صدا ها بی پایان راه میروند

چند مرد اینجا راه میروند

گنگ و لال آنجا نشسته است

تصویری بی پرواز، بی شوق، بی ندا

مردن را باور کرده است

داد میزنند در گوشش

و دادی به صدایی نمیرسد

صدایی به دادی نمیرسد

صدایی نیست که به داد برسد

مرده ای نیست که زندگی را باور کند

شعری بی پایان باید نوشت

آهنگها اینجا راه میروند

اینجا چندین مرد راه میروند

اینجا نوزاد آینده ای نوید بخش

به دوزخ حواله شده است

اینجا دوزخ لبخند میزند

آهنگ صدایی را که جان میدهد

اینجا چندین تصویر گنگ

تن به بی صدایی جاده سپرده اند

و رسالت زندگانی را فراموش کرده اند

بار امانت را فروخته اند

اینگونه

شعری بی پایان خواهند نوشت

آهنگ صدای پای چندین مرد

که اینجا راه میروند!

و از اینسان خواهند مرد!

اینجا مردگان را معادی در کار نیست!

Thursday, November 11, 2010

زمستان

آهنگ زمستان نوایش دل انگیز است

از من بپرسید که همه را میشناسم

آهنگ زمستان دل انگیز است

دوستش دارید و نمیدانید!

سفید است و سرد

خالی از هر گرمای بی شرافت

زیباست و زیبایی را ادعا ندارد

شاخه های درخت را بارور میکند

بی آنکه بماند!

آب میشود تا بهار بیاید

برای آنان که بهار را زیبایی میپندارند

اینچنین بزرگوار و بلندپایه است!

Tuesday, November 2, 2010

Boogie Street

برنامه اینه که کمدی اجرا کنیم ملت لذتشو ببرن. وگرنه غیر کمدی این گودول مودولا دم به تله نمیدن!

Monday, November 1, 2010

غبار

حریفی سخت میباید که تندر را براندازد
من از طوفان پی در پی من از مردن نمیترسم
--
تو با من قصه ای گفتی که در عالم نمیگنجد
تو خود گفتن نمیدانی من از گفتن نمیترسم
--
بگو آهسته در گوشم، بگو در سر چه داری تو
مرا با خود رهایم کن، من از بردن نمیترسم
--
کدامین قصه را با خط من خواهی نوشتن تو؟
بگو با من عزیز من، من از خواندن نمیترسم
--
نهایت در صدایت، شوق در روح تو زندانی است
نهایت را رهایش کن، من از دیدن نمیترسم
--
بگو با مرد رنجورت که هستی گنج قارون است
بیا تا آسمان با من، من از رهزن نمیترسم
--
شهابی ارغوانی بود و بانگ آهن و طوفان
نگاهم کن به شیدایی من از شیون نمیترسم
--
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است
بکش این قهرمانان را، من از کشتن نمیترسم
--
تبار خاک را آهی به جا مانده است از سردی
تبار عشق را عشق است، از میهن نمیترسم
--
کسی پیدا نخواهد شد که دردی را دوا باشد
دوای درد ما جانی است کز درمان نمیترسد
--
سپاهی سخت میباید ز مردان، جنگ پی در پی
هوا بس ناجوانمردانه سرد است آآآی، سرد است آآآی
--
سرد است آآآی، سرد است آآآی، سرد است آآآِی
سرد است آآآی، سرد است آآآی، سرد است آآآی
--
سلامی گرم خواهد کرد مرد مهربان روزی
غبار جاده ام جانا، من از رفتن نمیترسم