میترسم آخرش آتیش بزنه خونشو بشینه وسط آتیشا... از سوختنش نمیترسم، جنمشو داره! بیشتر از ناباوری چشام...
Sunday, September 26, 2010
Monday, September 20, 2010
رگه های آنارشیسم
بین آدمها یک فرق هایی هست. مثلا فلان هنرمند مشهور که پدر و مادر های ما هم دوستش دارند و هم هنرمند خوبی است هم اصلا آدم بی بند و باری نیست! اما دیگری که تا مشهور شده خودش را گم کرده رفته هشت تا زن گرفته بعد طلاق داده خیلی آدم مزخرفی هست. بین آدمها یک فرقهایی هست. و ما خیال میکنیم به همین سادگی است قضاوت کردن و ربط دادن این فرق به هر چیزی که خودمان دلمان میخواهد. ما با قبول کردن آدمها همانطور که هستند مشکل داریم. ما آدمها را همانطور که خودمان میخواهیم قبول میکنیم و میبینیم. گاهی وقتها هم به سرعت نظرمان کاملا درباره آدمها عوض میشود بدون اینکه بدانیم چرا. مثلا همین مصدق بدبخت. واقعیت آن است که ما نمیدانیم تا چه اندازه اسیر فضایی هستیم که ما را پرورانده است. نمیدانیم چقدر زیاد از عوامل محیطی که داغ مالکیتشان را مدتها پیش بر پشت ما زده اند تاثیرپذیریم. منظورم از ما همین خود ما آدمهاست!
Sunday, September 19, 2010
تبعید
داشتم فکر میکردم وقتی کسی را به جایی تبعید میکنند آنوقت این به آدمهایی که از اول آنجا زندگی میکرده اند توهین نمیشود؟ یا آن آدمها پیش خودشان احساس افتخار میکنند که جایی میتوانند زندگی کنند که بقیه را به آنجا تبعید میکنند!
Tuesday, September 14, 2010
Sunday, September 12, 2010
یک روز خیلی معمولی
گفتا ز که نالیم که ازماست که چی؟ :دی بر دووووغ؟ نهههههه! بر ماااااست :دی
-----
پی نوشت: جای دیگر میفرماید چخوس نخور نشسته رویش مگس نشسته! این پیپر هم مارو خل و چل کرد رفت!
Wednesday, September 8, 2010
پریدن
رها شدن بر گرده باد است و
با بی ثباتی سیماب وار هوا بر آمدن
به اعتماد استقامت بالهای خویش
ورنه مسئله ای نیست:
پرنده نو پرواز
بر آسمان بلند
سرانجام پر باز میکند.
---
جهان عبوس را به قواره همت خود بریدن است
آزادگی را به شهامت آزمودن است و
رهایی را اقبال کردن
---
حتی اگر زندان
پناه ایمن آشیانه باشد
و گرم جای بی خیالی سینه مادر
---
رهایی را شایسته بودن است
حتی اگر رهایی
دام باشه و قرقی است
یا معبر پر درد پیکانی
از کمانی
---
وگرنه مساله ای نیست
پرنده نو پرواز
بر آسمان بلند
سرانجام
پر باز میکند!
(شاملو)
----
پی نوشت: ممنون از شروین برای کتابش!