Monday, July 26, 2010

تکه پاره ها


بر فراز قله های خاطرات روز

جایی که سایه ها از ساحل عبور میکنند

و از مرز آبهای کم عمق میگذرند

آنجا کسی جرات میکند بنویسد

و در زیر ذره بین انظار عمومی دیوانه پنداشته شود!

من اعتراف میکنم،

جسم در ساحل نشسته ام از این میترسد!

من اعتراف میکنم،

شعر و چیزهایی از این دست،

هرگز حقانیت چیزی را اثبات نمیکنند

در مرزهای رویاها و در اندیشه سایه ها

حقانیت مفهوم بی مفهومی است!

حقانیت تنها در حقیقت مفهوم پیدا میکند

و حقیقت تنها در واقعیت

و از مو باریکتر است

نوشتن را به پای سایه ها بگذارید

و دیوانگی و نیاز...

----

یک محاکمه عادلانه:

نه خودم را محکوم میکنم،

نه دیگران و نه روزگار!

ختم جلسه!

در مرزهای رویا و در اندیشه سایه ها،

عدالت مفهوم کاملا بی مفهومی است!

جنگیدن اگرچه کار بیهوده ایست،

اما کسی که لجش در آمده باشد،

همیشه حق جنگیدن دارد...

و لگد زدن و پنبه تیز کردن!

و اصلا نگران نباشید،

و اصلا شک نکنید!

من از روزی که به مرگم ایمان دارم،

محل سگ هم به این چیزها نمیگذارم!

علت وجود اینهمه نژادپرستی شخصی،

و لگد زدن و غیره احتمالا باید هیتلر باشد!

من کاسه کوزه ها را سر هیتلر میشکنم.

----

ترس ها و سرگردانی هایت را به پاهایت ببخش

و پاهایت را به جاده

جاده یعنی حرکت بر روی زمین سفت

و خطهایی که مسیر را مشخص میکنند

تا تصادفی صورت نگیرد!

و چراغهایی که راه را روشن میکنند

و نشانه هایی که راه را نشان میدهند

و گاه اخطار میدهند،

ایستادن ممنوع!

و گاه اخطار میدهند،

با سرعت مجاز حرکت کنید!

----

جمله دردها را با این تمام کن که تمام میشوند!

Tuesday, July 20, 2010

Monday, July 19, 2010

ادامه جام جهانی

دیشب خواب دیدم که بازی فینال اسپانیا-هلند در دور مقدماتی بازی فینال بوده! و در دور بعدی هلند در دقیقه صد و هجده به اسپانیا گل زده و برده و جواد خیابانی گزارشگر که میگفت اسپانیا باید همیشه به خاطر داشته باشد که بازی فوتبال نود دقیقه است!

Thursday, July 15, 2010

I AM WORKING ON THE WORLD

شعر: دارم روی دنیا کار میکنم

شاعر: ویسواوا شیمبورسکا

ترجمه از متن انگلیسی: میم ح میم دال

---

دارم روی دنیا کار میکنم

ویرایش جدید! ویرایش بهتر!

شامل سرگرمی برای آدمهای لوده،

حزن و اندوه برای اندیشمندان،

شانه هایی برای کله های تاس،

و چندتا بازی جدید برای سگهای پیر

فصل اول: زبان حیوانات و گیاهان

هر موجود زنده ای،

با فرهنگ لغات خاص خود زاده میشود

اگر زبان ماهی را بلد باشی،

حتی یک سلام ساده،

وقتی با یک ماهی رد و بدل شود،

هم به تو و هم به ماهی حس وصف ناپذیری میدهد!

خش خش ها، جیک جیک ها و خرناس ها با معانی رمزآلودشان،

سخنگویی جنگلها با خود در تنهایی...

آواز حماسی جغدها،

و خارپشتهایی که بعد از تاریکی شب،

وقتی ما همه خیال میکنیم خوابند،

کلمات قصار به هم میبافند!

همه اینها را در کتابم خواهم گنجاند.

فصل دوم: زمان

دخالت در هر امر زمینی،

از جمله حقوق مسلم زمان میباشد!

زمان با قدرت نامتناهی اش،

کوهها را خرد میکند

دریاها را تکان میدهد

و ستاره ها را میچرخاند

اما نخواهد توانست عاشقان را از هم جدا کند

آنها عریان یکدیگر را در آغوش گرفته اند

مثل گنجشکهای کمرو

در کتابم به روزگاران قدیم پرداخته ام

به بهایی که گناهکاران باید بپردازند

پس از شیب زیاد مسیر گله نکن،

اگر خوب باشی همیشه جوان میمانی...

فصل سوم: رنج کشیدن

به بدن آسیبی نخواهد رساند!

مرگ؟ در خواب سر و کله اش پیدا میشود

درست همانطور که باید بیاید!

وقتی میرسد داری رویا میبینی

و در رویایت،

حس میکنی نیازی به نفس کشیدن نداری!

که سکوت مطلق موسیقی تاریکی است...

و این بخشی از آهنگ است که مثل یک جرقه ناپدید شوی...

تنها چنین مرگی برازنده است

که عذابش حتی،

از خراش خار گل رز هم کمتر است

و ترسش حتی،

به ترسناکی صدای افتادن گلبرگی برزمین نیست!

تنها چنان دنیایی برازنده است!

که اینطور زندگی کنی و اینطور بمیری...

ترکیب باقی چیزهای دیگر زندگی البته،

مانند یک قطعه موسیقی از باخ است...

که در حال حاضر،

به علت کمبود امکانات،

با اره نواخته میشود!

---

پی نوشت: اگر دوستانی پایه بودند و گشتند و شعر را که همه جا روی اینترنت ریخته پیدا کردند و حس کردند بخشهایی از شعر میتواند بهتر از این ترجمه شود خوشحال خواهم شد که با من در میان بگذارند... بنده شدیدا پایه این قضیه ترجمه بخصوص آثار بزرگانی که کارشون به فارسی کمتر ترجمه شده هستم! یا اگر به فارسی ترجمه شده زیاد از این شاعر دوستانی که خبر دارند بگویند که زیادی زور نزنیم!

Monday, July 12, 2010

اتفاق

اگر همه آدمهای دنیا از همه چیز باخبر بودند دیگر هیچ اتفاقی نمی افتاد! آنوقت زندگی با آنهمه بی اتفاقی پاهایش را از کجا میاورد؟ اگر هیچکدام از آدمهای دنیا از هیچ چیز خبردار نبودند آنوقت آدمی دیگر باقی نمی ماند! همه آنچه هست از صدقه سر احتمال است... آدم عاقل قبولش میکند حتی وقت هایی که چپ از آب در میاید... حالا اسمش را بگذار "هرچی خیر است!" یا بگو "عدو شود سبب خیر" یا مثلا قضا و قدر و این حرفها! یا اگر خیلی شاخ بودی همانطور که هست قبولش کن... چیز خاصی هم نگو...

Thursday, July 8, 2010

یک اختاپوس چندین برداشت

برداشت اول:

(سوره اعاجیب)

و همانا ما این اختاپوس را نشانه ای از قدرت خود قرار دادیم. پس از آنکه آلمان استرالیا را درست پیشبینی کرد. و آنان تامل نکردند وقتی صربستان را برنده خواند. پس از آن چندین بار دیگر نشانه های قدرت خود در اختاپوس نمایاندیم. حال آنکه ایشان چشم و گوششان را بر حقیقت بسته بودند. ایمان نخواهند آورد. تو هم خودتو بیخود سرویس نکن!

----

برداشت دوم:

(سوره اختاپوس)

و ما همانا اختاپوس را برای شما آفریدیم که در وقت سختی از آن یاری جویید. و همانا در اختاپوس خواصی هست که اقوام پیشین از آن آگاه نبودند و ما آن را تنها به شما نمایاندیم. و در هشت طرف بادکش های اختاپوس دریچه هایی هست! باشد که رستگار شوید! و ما از همه شاخ تریم. و هر کس حرف مفت بزند ماتحتش به جهنم میدریم!

---

برداشت سوم:

(سوره فتنه)

و ما آنان را پس از آنکه ایمان آوردند به اختاپوس آزمودیم. وقتی پیامبرشان از ایشان پرسید چرا اختاپوس را میپرستید گفتند حال آنکه او همه بازی ها را درست پیشبینی کرده است. و اندیشه نکردند که ما خودمان همه جهان و این اختاپوس را پس انداختیم و از همه خفن تریم. کافر شدند و اختاپوس را پرستیدند. خاک بر سرشان و دهن یکی یکیشان سرویس!

---

برداشت چهارم:

(سوره خاک برسران)

و به یاد داشته باش داستان اختاپوسی را که در زیر پاهایش دو جعبه نهاده بودند. در هر جعبه برای اختاپوس غذا و اختاپوس انتخاب میکرد. نشان اقوام مختلف بر سر در جعبه ها نهاده و آنکه اختاپوس برگزید در چند بازی پیاپی برنده شد. اختاپوس غذا را برداشته و بالا میرفت و عکس میگرفتند. و پس از آنکه چندین بار اختاپوس درست پیشبینی کرد بعد از یک مدت همه دیدند که بقیه پیشبینی هایش مزخرف از آب در آمد و اختاپوس که آوازه اش از شرق تا غرب کشیده شده بود تو خالی. مثل آنان که معطل این حرفها هستند مثل اختاپوس میماند که سرش را مثل گاو پایین انداخت از جعبه غذا برداشت بی آنکه بداند چه غلطی میکند! و در این داستان نشانه های بسیار زیادی هست برای اهل هر کوفتی! چه آنان که به ما ایمان دارند چه آنان که ندارند... که چقدر اعتقادات ملت به همه چیز از جمله خود ما و البته باقی چیزها به خزعبلات آلوده است! و حال آنکه آنها تک تکشان خیال میکنند میفهمند ولی زهی خیال باطل! خاک عالم! حیف نان!

Friday, July 2, 2010

تنها چیزی که باقی مونده که میشه به این مقاله محترمه اضافه کرد فرازهایی از نهج البلاغه هست! که اون رو هم احتمالا ریویوور های نامحترم اینبار بهش اشاره میکنند!