Friday, May 29, 2009

سرنوشت


آدمی آنگاه به راستی آسوده زیستن را تجربه میکند که با سرنوشت خود آشتی کند. اندیشیدن به آنچه میتوانست باشد دردی را هرگز دوا نخواهد کرد حتی از آینده! اگرچه ادامه تلاش همواره برای حفظ و تقویت روحیه انسانی ما حیاتی است...

Tuesday, May 19, 2009

مرده مثل

مثل دیوار است تمنای پر صدای قطره ها
مثل باران است
مثل باران است
پر صدای ...
پر صدای بی بهای قطره ها
چه کسی نظاره میکند؟
چه کسی؟
چه کسی؟
چه کسی؟
پربهای قطره ها...
چه کسی از پس دیروز؟
فنای من را؟
از کجا؟
چه کسی؟
...
آشفته مثل مرده ها...
مرده مثل...
زنده ها...

Tuesday, May 12, 2009

Palestinians protesting against Israel in UCI, California, United States of America!




No further comments!


Wednesday, May 6, 2009

بازی

یکی از جذابیت های فوتبال به نظرم اینه که مجبوره در یک زمان محدود تموم بشه و نتیجه اش مشخص بشه. هر بازی رو اگر بیشتر ادامه بدی ممکنه نتیجه اش کاملا متفاوت از آب در بیاد اما نکته اینه که یک بازی بیشتر از زمان مشخصی ادامه پیدا نمیکنه... و همه هم اینو میدونن و قبول کردن. یکی دیگه از جذابیت هاش اینه که اشتباهات داوری به عنوان بخشی از ورزش پذیرفته شده... این هم از اون چیزای جالبه. درحالی که میشه به سادگی از این اشتباهات جلوگیری کرد اما جامعه فوتبال در مقابلش ایستادگی میکنه. فکر میکنم دلیل اصلی اش این باشه که همه پذیرفته اند اشتباهات داوری جذابیت مسابقات و ماندگاری خاطره شون رو بیشتر میکنه. یه نمونه دیگه اینجور چیزهای عجیب و غریب پذیرفته شده در مسابقات ورزشی دعواهای تمام عیار بازیکنان هاکی هست... توی هاکی برعکس فوتبال از ویدئو بازی و بازبینی صحنه برای داوری استفاده میشه اما وقتی دوتا بازیکن رسما با مشت میفتن به جون هم و همه چیز در یک لحظه از هاکی به بوکس تبدیل میشه زیاد کاری به کارشون ندارن و میگن این جزئی از بازی هست... فکر میکنم در اینجا هم ثابت شده باشه که دعوا جذابیت مسابقات رو افزایش میده... یک جمع بندی کلی از این دومطلب این میشه که حداقل در زمینه این دو ورزش کسی به رعایت عدالت و یا اخلاق به صورت کامل پایبند نیست و اصالت در قوانین به چیزهای دیگری داده شده... آیا میشه این قضیه رو به تمام جوانب زندگی و قوانین بشری تعمیم داد؟ نمیدونم! در آخر هم بالاخره یک داور بین المللی در بازی بارسا و چلسی دیدم که فکر میکنم جلال مرادی رو الگوی خودش در داوری قرار داده :دی در آخر آخر هم برای قهرمانی بارسا لحظه شماری میکنم. تیمی پر از استعداد که فوتبال زیبا رو زنده نگاه داشته. زنده باد بارسا.

خودتان بهتر میدانید




اکثر فصلها آرام میگذرند
اکثرشان، خودتان میدانید
فقط بهار است که گاهی آدمها را به عطسه می اندازد
و یک سری چیزهای دیگر که خودتان میدانید
مثل شکوفه ها و باقی چیزها که خودتان میدانید
و فقط تابستان است که شور گرما را در می آورد
و بهانه را میدهد به دست همه تا، شما خودتان میدانید
و فقط پاییز صدای شرشر باران و خش خش برگهاست
و ... خودتان میدانید
زمستان که صدای فشرده شدن برفهاست زیر پا
که کسی هنوز اسمی رویش نگذاشته
جز اینها باقی فصلها آرام میگذرند، خودتان بهتر میدانید
اگر فصلها اینهمه آرام نمیگذشتند
اگر به قول شما دیروز ما امروز شما بود
یا مثلا امروز ما دیروز شما بود
یا پریروز ما پس پریروز شما بود
یا مثلا پس فردا قرار بود اتفاق خاصی بیفتد
یا اگر اکثر فصلها اینهمه آرام نبودند
یا اگر مثل شما خودخواه نشده بودم
یا اگر اینطور ساده بازی کردن بچه ها مرا یاد چیزی نمی انداخت
یا مثلا شاید اگر ... خودتان بهتر میدانید!

Friday, May 1, 2009

مادر عروس

اینگونه زیستن با شک چه میتواند باشد جز آنکه چون چوب پنبه ای خود را سپرده باشی به سیال زندگی برای همیشه حتی آنگاه که اراده تغییر داری؟ و بزرگترین ترست آن است که نکند کاری کنم که اشتباه باشد! هزار جور تدبیر کنار هم میچینی برای از بین بردن تردید و اشتباه نکردن غافل از اینکه زمان همیشه آنقدر محدود است که فرصتی برای تدبیر بیش از حد باقی نمیگذارد. انجام دادن کار درست در زمان درست، این است که به هدف میرسد وگرنه کار درست و منطقی را دیر انجام دادن یا کار اشتباه و نادرست را زود انجام دادن هیچکدام به نتیجه ای نمیرسند. حرفم این نیست که باید چشم بسته زندگی کرد. حرفم اینست که هیچوقت نسبت به هیچ شرایطی چنان شناخت کاملی نخواهیم داشت که بتوانیم ادعا کنیم اشتباه نخواهیم کرد. و مهم تر از همه این نحوه نگاه پر تردید در مواجهه با مسائل با روح زندگی که خود پر از عدم قطعیت ها و حوادث به ظاهر و به فهم ما تصادفی است تناقض دارد. من مفهوم تقدیر را اینگونه میفهمم که آدمی هرگز توانایی کامل برای تغییر دادن هیچ شرایطی ندارد. آدمی تنها میتواند تلاش کند، دانش و شناخت خود را با شهامت در زمان درست به شناخت خودش به کار گیرد و به نتیجه امیدوار باشد. اگر شکست خورد ناامید نشود. عدم قطعیت به عنوان بخش جدایی ناپذیری از زندگی همواره با ماست. روح طبیعت است. گاهی وقتها طوفان یک کشور را نابود میکند. گاهی وقتها زلزله انسانها را آواره میکند. گاهی وقتها باد شاخه درخت را در بهار میشکند. آیا کسی توانایی این را دارد که به این اتفاقات ناخوشایند اعتراض کند و از آنها پیشگیری کند؟ آیا اینها نشانه هایی از عدم توانایی بشر برای سلطه بر تمامی جنبه های زندگی خود و دیگران نیستند؟ آیا درچنین عرصه ای چاره ای غیر از شلیک بهترین تیرمان و سپردن خود به دست تقدیر داریم؟ آیا به همین دلیل نیست که میگویند پای استدلالیان چوبین بود؟ من کاری به آفریدگار و ماورا ندارم. تنها حرفم از شناخت است و آمیخته شدن با جریان زندگی.