Saturday, October 6, 2007

!آن خطخطاط



آن خطخطاط خیلی خط نبشتی، زیاد!
آنقدر که همه جا خطخطی بشدی
و جنگل دیگر نگذاشتی درخت را ببینیم!

یکی او خود بخواندی و لا غیر
یکی هم او خود بخواندی هم غیر
یکی زیادی خطخطی شدی
چنان که نه او بخواندی، نه غیر!
که او گویا خیال بکردی خطخطی سوم بودی!

یک جور خطخطی ناجور هم بکردی، ناجور!
گویا از دستش در برفتی!
که اصلا کسی نخواندی بهتر بودی،
آن خطخطی صفرم هم منم!